سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دارالرضوان

مرا ز شلمچه به کربلا ببر ...


وقتی اسمت برای کربلا در میاد زیرلب میگی کاش اول به دیدار شهدا می رفتی و عهد و میثاق با شهدا را برای آنها نه ، بلکه برای خودت یادآوری میکردی و چه زیباست این تجدید عهد در مسجد شلمچه!

ما میثاق و وفاداریم

در دل عشق رضا(ع) داریم

در زیر علم مولا(ع)

بیمان با شهدا داریم

نزدیک ساعت 3 نیمه شب بود که به مسجد شلمچه رسیدیم. در گوشه و کنار یکی غرق خواب، یکی مشغول عشق بازی با شهدا، یکی گرم عبادت، یکی در تمنای الهی العفو نمازشب و در آخر من ... اینجا کربلای توست و اینان برادران حسینی تو و خواهر بدون اذن برادر بزرگتر به کجا سفر میکند؟!

و شهدایی که در دل عشق کربلا داشتند را با خود همراه می کنی: هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود!!

و شهدایی که بشت بیراهن خود نوشته بودند مسافر کربلا ...

مسافر کربلا

و راهشان جز ادامه راه وفاداری ابوالفضل(ع) به امام حسین(ع) نبود.

و آنجا قول میدهی به یاد شهدا باشی. با این قول به راه افتادیم. سیر سفر اینگونه بود: نجف ، سامرا ، کاظمین ، کربلا

عصر 20 شهریور به نجف رسیدیم. برای نماز به سمت حرم حرکت کردیم. از اول حرکتمان به سمت حرم، یه حالت خاصی در من بود، یک حالتی که همراه با عشق مولا امیرالمومنین(ع) بود. هم دلهره بود و هم اضطراب که من کجا و مولا کجا؟! یک قطره کجا و دریا کجا؟! این حالت همیشه همراهم بود.

اولین زیارت! اسم بدرم علی و روز تولدش هم در حرم مولا امیرالمومنین(ع) بودیم و عجب طلبیدنی بود برای بدرم!

3روزنجف بودیم. ایوان تمام طلا یه جذابیت خاص داشت اما هیچ شگفتی در نجف نشد! وای که چقدر زیبا بود این بازی در نجف با دلها ... چه عالمی بود!

وداع با حرم امیرالمومنین(ع) یه طرف و جدایی از در نجف یه طرف ... حاضری تمام لحظات دنیا را فدای یه بین الطلوعین کنی تا حرم باشی و در نحف رو ببینی...!

و سختی وداع با امیرالمومنین(ع) را یه جمله راحت تر می کند: اللهم لاتجعله آخر العهد من زیارتی ایاه ...

منبع : بوتس